گل من

مریضی من

سلام نی نی گلی مامان ببخشید که دیر اومدم آخه یه مدت حسابی مریض شده بودم واسه همین رفتم خونه مامان پری. دست مامان پری درد نکنه که از من و شما پرستاری و پذیرایی کرد. همش میاد شکم منو می بوسه و میگه: الهی قربونش برم. خاله بتی (خاله من) هم برات چند دست لباس خوشگل بافته. همه دوست دارن و منتظر اومدن توان عزیزم. بالاخره بعد از مدتها یه خونه پیدا کردیم و قرار شد تا 10 روز آینده اسباب کشی کنیم. بعد از اسباب کشی به امید خدا میرم واسه تعیین جنسیت تا بفهمیم شما شیطوون بلا که اینقدر مامانو اذیت میکنی دخملی یا پسر. و بعدش قسمت هیجانیه ماجرا؛ خرید سیسمونی. من و بابایی فکر می کنیم تو پسری. ولی چه دختر چه پسر. من و بابا عاشقتیم عسلم طفلکی بابایی خی...
10 آذر 1392

زود بیا مامی

سلام عشق مامان این روزا بابایی دنبال یه خونه ست تا به همین زودیا اسباب کشی کنیم. من می خوام دوران بارداریمو یه جای دنج و بی سر و صدا بگذرونم. آخه تو آپارتمانی که ما هستیم سر و صدا خیلی زیاده و من از این بابت خیلی ناراحتم. تصمیم دارم بعد از اسباب کشی، کم کم واسه خرید کردن برای تو برنامه ریزی کنم. تو الان دو ماهه ای ولی من هنوز از تو چیزی تو دلم احساس نمی کنم، جز همون حس مادری، که عاشقشم. امروز یه روز خوب میشه اگه اون اتفاق خوب بیفته. تا ببینیم خواست خدا چیه. اگه بشه، تو پستای بعدی ازش می نویسم. یه کم بی حال و بی حوصله ام. دل درد هم دارم. و حالت تهوع. همش می خوام چیزای ترش و شور بخورم. همه می گن دختری اما چه پسر باشی چه دختر من و ب...
30 مهر 1392

قلب نی نی

سلام مامان گلی دیشب ساعت 8:30  با خاله جون شهره رفتیم سونو مطب آقای دکتر بابک توکلی. وقتی دکتر مانتیتورش رو به سمت من هدایت کرد تا تو رو ببینم بهترین لحظه بود برام. تو خیلی کوچولو بودی ناناز مامان. الهی دورت بگردم. فدای اون قد و بالای 3 میلیمتریت برم. تو سونو مشخص شد که تو 6 هفته داری و 14 /3 برام وقت تقریبی زایمان طبیعی زد. قلبت رو دیدم که تند تند ضربان داشت. آقای دکتر برام توضیح داد که باید چه کارایی رو انجام بدم تا سالم به دنیا بیای. ازش خواستم صدای قلبت رو بشنوم ولی گفت الان برات ضرر داره. منم بی چون و چرا قبول کردم چون نمی خوام آسیبی بهت برسه فرشته کوچولوی من. وای خدای من...  یعنی تو، تو وجود منی!!!! باورم نمی شه خدا ا...
18 مهر 1392

مریضی مامان

سلام گل بهاري مامان و بابا دارم لحظه شماري مي كنم واسه روزي كه صداي قلب تو رو بشنوم. چند روزه كه اومديم خونه مامان جون پري. آخه من به خاطر عفونت معده و روده هام و سرماخوردگي نمي تونستم تو خونه تنها بمونم. بابايي هم سرگرم كافي شاپه و طفلكي فعلا وقت نداره به من و شما برسه. شبا از دل درد خواب نميرم. اما به خاطر سلامتي تو هيچ دارويي مصرف نمي كنم. عزيز دلم دوست دارم زود تو دلم بزرگ بشي تا تكون بخوري و من لذت ببرم. فداي مامان پري كه اينقدر مراقب من و توئه. راستي داره واسه شما لباس بافتني مي بافه. همش مي بوسه لباسارو قربون صدقه ت ميره. آخه تو اولين نوه و نتيجه خانواده من هستي. همه دوستت دارن و بي صبرانه منتظر اومدن تو هستن چند شب پيش رفتم...
18 مهر 1392

من مامان میشم. خدایا ازت ممنونم

قبل از هر چیز خداوند رو ستایش می کنم به خاطر هدیه قشنگی که در وجود من نهاده... نی نی کوچولوی من! ظهر پنج شنبه 4 مهر متوجه شدم تو رو باردارم. بابا جون باور نمی کرد اما بعدازظهر ساعت 7:15 وقتی جواب آزمایش رو گرفتم و فهمیدم تو سه هفته و چند روزه ای، تازه باورش شده بود. بابا جونی خیلی خوشحاله که خدا تو رو به ما داده. همه خوشحال شدن و به ما تبریک گفتن و البته تقاضای شیرینی کردن... من این وبلاگ رو برای تو ثبت کردم تا از روزای زندگیت بنویسم و بدون که عزیز دلم فقط خدا می دونه چقدر خوشحالم. دوستت دارم   بعد نوشت: امروز رفتم مطب خانم دکتر. ایشون با توجه به آخرین دوره قاعدگی من، تخمین زد تو 6 هفته و چند روز داری. ولی هنوز سن دقیقت رو ن...
6 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل من می باشد